#با_علی_اصغر_علیه‌السلام
#با_حسین_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#دهه_اول_محرم
#اشعار_اصغری

◾️ #شب_هفتم| شب حضرت علی اصغر (علیه‌السلام)..

تو را دادند از پیکان به جای شیر آب اصغر
عطش طی شد تلظّی نه، تبسّم کن بخواب اصغر
لبت خاموش بود اما گذشت از گنبد گردون
ز قطره قطرۀ خونت صدای آب آب اصغر
دهم تا روی خود را در ملاقات خدا زینت
محاسن را به خون حنجرت کردم خضاب اصغر
در این صحرا که لبریز است از فریاد بی پاسخ
تو با لبخند گفتی اشک بابا را جواب اصغر

تو هم خون خدا، هم زادۀ خون خدا هستی
که در آغوش ثارالله چشم خویش را بستی

من از یک غنچه، عالم را بهار بی خزان کردم
تمام کربلاها را بهشت جاودان کردم
تو آه از دل کشیدی من کشیدم تیر از حلقت
تو خون از حنجر و من اشک، از چشمم روان کردم
به هفتاد و دو خون، خاک زمین را آبرو دادم
ولی خون تو را یکسر نثار آسمان کردم
به آل الله گفتم تا منم زنده نگرید کس
ولی خود گریه بر تو پیش چشم دشمنان کردم
تو در گهواره بودی و ز ایثارت خبر دادم
همان دیشب که من یاران خود را امتحان کردم

نجستی جز به خون خویش درمان دل خود را
گرفتی از سر پیکان، شفای عاجل خود را

الا ای تیر با من قطع کردی گفتگویش را
لب من بر لبش بود و تو بوسیدی گلویش را
چگونه خویش را نزدیک کردی بر گلوی او
گمانم دور دیدی چشم خونین عمویش را
درست آندم که حلقه تشنۀ او را تو بوسیدی
تبسّم کرد و زهرا مادرم بوسید رویش را
تو مانند قلم در خون اصغر سر فرو بردی
نوشتی بر روی دستم کتاب آرزویش را

ز دشمن خواستم با جرعۀ آبی کند سیرت
نگفتم تا که با تیر سه شعبه گیرد از شیرت

دلم چون لالۀ پرپر در این سوزنده صحرا شد
که با تیر سه شعبه غنچۀ نشکفته ام وا شد
بخند اصغر که بعد از قتل هفتاد و دو سربازم
شهادتنامه ام امروز با خون تو امضا شد
شهیدانم همه دادند جان در دامن صحرا
تو تنها در شهادت مقتلت آغوش بابا شد
تو تا گشتی نشان تیر، خم کردی سر خود را
ندیدی قامت من در غمت مثل کمان تا شد
ز شست حرمله تیری به حلق اصغرم آمد
که شد آن تیر مسمار و فرو در قلب زهرا شد
ذبیح کوچکم تا با گلوی تشنه جان دادی
زمین از اشک چشم هاجران در خیمه دریا شد

پس از قتل من و تو می شود آزاد آب امشب
سزد گر آب آتش گیرد از اشک رباب امشب

تو کز مادر ولادت یافتی با ما سفر کردی
مرا منزل به منزل با نگاهت خونجگر کردی
نه در گهواره نه در دست زینب بود آرامت
به شوق مرگ، دست و پا زدی شب را سحر کردی
شهیدان با شهادت زنده می مانند اما تو
شهادت را به خون حنجر خود زنده تر کردی
چو پیغمبر گرفتی راه "سبحان الذی اسری"
به آغوش خدا پرواز از دوش پدر کردی

به تیر دوست ای سر تا قدم عاشق تبسّم کن
بپر در دامن زهرا و با محسن تکلّم کن

تبسّم کن جواب خندۀ جان پرورت با من
خدا داند چه کردی در نگاه آخرت با من
سپر گشتن به استقبال پیکان عدو با تو
برون آوردن تیر ستم از حنجرت با من
چو خواهد بر تو گرید اوّل از من رو بگرداند
ز بس دارد وفا و مهربانی مادرت با من
نه تنها می کنم تشییع، جسمت را به تنهائی
که در جمع شهیدان است دفن پیکرت با من

به دامان افق بنوشته با خون علی اصغر
که باشد مکتب ایثار مرهون علی اصغر
#حاج_غلامرضا_سازگار

🔆 کانال #حیدریم‌حیدری
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @heydariam_heydari110